دفترچه خاطرات دوری



اون روز بهم گفتی توی این وضعیت باید کمکم کنی . حق هم با تو بود و توقعت بجا ‌‌. اگر بحث خاطر و خاطر خواهیه، منم خودم اومدم تو میدون . اگر تونستم کمکی بکنم که خداروشکر . اگر هم ‌توفیقی نداشتم دیگه بعدا نمیگی میدونو خالی کردی و کمکی بهم نکردی . از دیشب مطمعن باش فضا، فضای دیگه ایه . حالا تمام تلاشتو بکن که این مساله ختم به خیر بشه . فردا ظهر میرم سرکار و تا چند روز هروقت نیاز شد به کمک و همفکری من، پیام بده یا زنگ بزن .
سلام عزیزم . می نویسم عزیزم، چون برای همیشه عزیز خواهی موند . اما شاید این آخرین نوشته ی من برای تو باشه . همونطور که دیروز آخرین دیدار ما بود .! این چند روز شاید متوجه شده باشی که چند نفری با ادبیات جدید برای پادرمیونی قضیه شما اومدن خونتون و حرفهاشون رو زدن . ولی افسوس که هیچکدوم نه جسارت منو دارند و نه قاصدهای توانمند و امینی هستند که بتونن کاری رو که باید انجام بدن و همه دست از پا درازتر برگشتن .! شاید واسه این باشه که برای هیچکدوم از اونها

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

میلان بابااحمدی خرید بلیط هواپیما جدیدترین ها Tonya کسب و کارهای خرد و خانگی نوشته های الیاس بشکنی آموزش طراحی سایت سقف کاذب کناف Maria پوکه معدنی